سه بیلبورد، سه ماجرا، سه جنجال | نقد و بررسی فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri
سالانه فیلمهای زیادی به اکران در میآیند و خیلیهایشان در زمینههای مختلف، عملکرد درخشانی هم از خود نشان میدهند و به موفقیتهای زیادی دست پیدا میکنند. اما در این میان هستند فیلمهای بسیار ویژهای که سینمای امروز جهان، واقعا به آنها نیاز دارد. فیلمهایی که نه بودجههای کلانی برایشان هزینه شده و نه بهرهای از جلوههای بصری آنچنانی بردهاند و تنها چیزی که در چنته دارند، چکیدهای از یک سینمای اورجینال واقعی است. فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri هم یکی از این فیلمهاست. مارتین مکدونا با ساخت این فیلم، ادای دین ویژهای در حق سینما به جا آورده و قطعا تا مدتها در یادها باقی میماند. در ادامه این مطلب با ما در بازیمگ همراه باشید تا به نقد و بررسی فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri، یکی از بهترین فیلمهای سال 2017 بپردازیم.
فیلم جدید مارتین مکدونا یک اثر بسیار ارزشمند است که سازندگانش واقعا به آن افتخار میکنند. فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri در ظاهر یک درام معمولی است که ماجرای یک مادر داغدیده که به تازگی دخترش را از دست داده را به تصویر میکشد. اما در واقع مکدونا چیزهای بسیار شگفتانگیزی برای نشان دادن در چنته دارد. فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri مانند کمیکی است که میخواهیم صفحاتش را باسرعت بخوانیم تا هرچه زودتر به پایانش نزدیکتر شویم. اما در این مسیر هستند صفحاتی که شما را دقایقی به خود خیره میکنند و تا ساعتها در ذهنتان مرور میشوند. سکانسهای بینظیری که اوج قدرت مکدونا و فضاسازیهای دیوانهوارش را به رخ میکشند.
داستان فیلم درباره زن پا به سن گذاشتهای به نام میلدرد هیز (با بازی فرانسیس مکدورمند) است که میخواهد به هر قیمتی که شده، سه بیلبوردی را که تسکینی برای دردهای قدیمیاش به حساب میآیند، سرپا نگه دارد. با اینکه میلدرد به نوعی در مرکز داستان این فیلم قرار گرفته، به طور کلی میتوان گفت که Three Billboards Outside Ebbing, Missouri در واقع سه شخصیت اصلی دارد و داستان فیلم از زوایای مختلفی روایت میشود. جیسن دیکسن (با بازی سم راکول) و بیلی ویلبی (با بازی روودی هارلسون) هم دو شخصیت دیگر فیلم هستند که هر یک به طریقی بخشهای جالبی از داستان را روایت میکنند. روابط بین میلدرد با جیسن و بیلی که از قضا هر دوی آنها افسر پلیساند، یکی از جذابیتهای نفسگیر این فیلم به حساب میآید. بعضی وقتها انتظار یک دعوای حسابی بین آنها را داریم اما با کمال خونسردی در کنار هم حاضر میشوند و چه دیالوگها که بینشان رد و بدل نمیشود!
فرانسیس مکدورمند که ایفاگر نقش میلدرد هیز است، به تنهایی یکی از نقاط قوت بسیار ارزشمند این فیلم به حساب میآید. شخصیتی که اعصاب و روانش اصلا وضعیت خوبی ندارد و از قضا دخترش را هم تازگیها به طرز فاجهباری از دست داده. به هیچ وجه نمیتوان حتی واکنشهای چند ثانیه بعدش را پیشبینی کرد. هرلحظه ممکن است صورتش سرخ شود و اعصابش به جوش بیاید، آنوقت است که به زمین و زمان رحم نمیکند. میلدرد با اینکه در ظاهر یک زن معمولی، منطقی و خونسرد به نظر میرسد، میتواند به یک هیولای واقعی تبدیل شود و با بیرحمی تمام به زندگی کسانی که به عقیدهاش مسبب مرگ دخترش شدهاند، هجوم میبرد و همهچیز را خراب میکند. از طرفی هم بازی بسیار تماشایی سم راکول را در نقش جیسن دیکسن داریم. یک پلیس کلهشق که بعضی وقتها نمیتواند خودش را کنترل کند و فاجعه به بار میآورد. وودی هارلسون هم انتخاب بسیار هوشمندانهای برای بازی در نقش بیل بوده است؛ یک پلیس باتجربه که خانوادهاش را دوست دارد و یک زندگی خوب را سپری میکند. البته فقط تا هنگامی که سر و کلهی میلدرد با آن سه بیلبورد جنجالبرانگیزش پیدا میشود. غوغای بزرگی که در فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri جریان دارد و خیلیها را قربانی خود میکند، در واقع از میلدرد آغاز میشود و هرچه بیشتر به پایان فیلم نزدیکتر میشویم، نبض داستان تندتر به تپش در میآید. روند اصلی و نفسگیر داستان در اواسط فیلم طی یک اتفاق شوکهکننده آغاز میشود و مدام هیجانانگیزتر میشود. این اتفاق در واقع جرقه اصلی روشن شدن باریکه باروتی است که در پایان به یک انبار بزرگ پر از باروت ختم میشود. اتفاقی که کاراکترهای اصلی فیلم را تحتتاثیر خود قرار میدهد و تغییرات زیادی در روند داستانی فیلم ایجاد میکند و جو آن را متشنجتر میکند.
از سه کاراکتر اصلی فیلم یعنی میلدرد، جیسن و بیل که بگذریم، شخصیتپردازیهای بسیار خوب دیگری را هم در فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri میبینیم که البته آنقدرها به طول نمیانجامند. برای مثال رد ولبی را در نقش کلیب لندری جونز داریم که انصافا در لحظات بسیار جذابی در فیلم حضور مییابد و نقشآفرینی خاصی را از خود به نمایش در میآورد. از طرفی هم لوکاس هجز را در نقش لوکاس، پسرِ میلدرد داریم که البته به شخصه انتظارم از همچین کاراکتری به عنوان فرزند زنی مثل میلدرد هیز کمی بیشتر بود.
فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri اثری بسیار ساده و اورجینال است که تواناییهای ارزشمندش را در قالب چند سکانس بحثبرانگیز به رخ بیننده میکشد و ثابت میکند که مکدونا امسال دست پر به میدان آمده و حرفهای زیادی برای گفتن دارد. تصویر، موسیقی و بازی تیم پرستاره هنرپیشههای فیلم؛ ترکیبی ایدهآل و زیبا که بدون وابستگی به هر تکنولوژی و خرج اضافه دیگری بینندهاش را به وجد میآورد و هوش از سرتان میپراند. گاهی وقتها هم فقط تصویر و موسیقی را در کنار هم داریم. نمایی از یک خیابان که انتهایش معلوم نیست و در کنارش سه بیلبورد قرمزرنگ به چشم میخورند که حرفهای بسیار فکربرانگیزی روی آنها نوشته شده. سپس به خودمان که میآییم میبینیم در همین یک تصویر ساده و موسیقی خفنی که پخش میشود، غرق شدهایم. با مرور زمان تعداد سکانسهای شگفتانگیز فیلم بیشتر میشود و مکدونا با شیوههای مختلف قدرت سینماییاش را به نمایش میگذرد.
فیلم Three Billboards Outside Ebbing, Missouri ترکیبی از چند تصویر تماشایی و قابهای خیرهکننده است که پشت هم همزمان با پخش شدن چند موسیقی شنیدنی به نمایش در میآیند. سپس بازی تحسینبرانگیز فرانسیس مکدورمند، سم راکول، وودی هارلسون و چند نفر دیگر را هم به آن اضافه کنید و در پایان، نتیجه همین شاهکار سینمایی کمنظیری است که میبینیم. این فیلم نهتنها این روزها حسابی روی زبانها افتاده و در حوزههای گوناگون جوایز پرافتخاری دریافت میکند، بلکه در طولانی مدت هم از یادها نمیرود و تا سالها از آن یاد خواهد شد. مارتین مکدونا یکی از بهترین فیلمهای کارنامه سینمایی خود را ساخته و از این بابت باید به او تحسین گفت.
نظرات