بعنوان یکی از طرفداران همیشگی استدیو Supergiant Games و بازیهایشان به مانند Bastion و Transistor زمانی که متوجه شدم یکی از مورد انتظارترین کارهای اخیرشان راهی کنسولهای خانگی نخواهد شد دچار دل شکستگی عمیقی شدم و اما خوشبختانه این انتظار مدت زمان زیادی به طول نیانجامید و سوپرجاینت اعلام کرد که بعد از تقریبا یکسال شاهد این عنوان تحسین شده بر روی کنسولهای خانگی نسل قبل و بعد دو شرکت ماکروسافت و سونی خواهیم بود و بالاخره چند روز قبل توانستم اولین تجربه خودم را با این بازی بر روی کنسول نسل بعدی سونی یعنی PS5 داشته باشم. با ما همراه شوید که ببینیم آیا این بازی ارزش این مقدار از صبر را داشته است یا نه.
چیزی که لازم است از همین ابتدا به آن اشاره کنم بازی جز مقدار رزولوشن و فریم ریت کوچکترین تفاوتی با نسخههای سال قبل خود ندارد که هرچند این مورد شاید تغییر کوچکی باشد اما قطعا حس و حال تجربه بازی با کیفیت بهتر بر روی کنسولها کاملا قابل لمس است. بازی با کیفیت رزولوشن 1080P و نرخ فریم ریت 60 بر روی PS4 اجرا میشود اما در کنسول نسل بعدی یعنی PS5 با کیفیت رزولوشن 4K و نرخ فریم ریت 60 خودنمایی خواهد کرد که هرچند اضافه شدن آپشن 120 فریم بر ثانیه میتوانست تجربه منحصر بفردتری را رقم بزند. بر خلاف انتظارها سوپرجاینت تا به این لحظه و در زمان انتشار کوچکترین استفادهای از قابلیتهای دسته Dualsense نکرده است که مطمئنا اگر این اتفاق رخ میداد حداقل میتوانست برای مخاطبان این کنسول تجربهای جالب و متفاوت باشد. فارغ از این موارد بازی در کلیت و جزییات کوچکترین تفاوتی با نسخه سال قبلی خود ندارد.
داستان بازی از جایی شروع میشود که «زاگرس» فرزند پادشاه دنیای زیرین و مردگان یعنی «هیدس» میخواهد با تمام وجود و تلاش خود از قلمرو خسته کننده و بی روح (!) پدر خود فرار کند اما دریغ از اینکه دنیای زیرین دقیقا جوری طراحی و ساخته شده است که فرار را عملا در آن غیرممکن میکند و زاگرس باید تلاش بسیار زیادی را برای این امر به خرج دهد. البته زاگرس در این مسیر تنها نخواهد بود و خانواده والا مقام و معروف او به مانند عموها و پسرعموها و دخترعموهایش و دیگر موارد که برای جلوگیری از اسپویل به آن اشاره نخواهم کرد به او کمک خواهند کرد اما همانطور که اشاره کردم فرار از اعماق تارتاروس حتی برای قویترین خدایان کوه الیمپوس هم امری نشدنی و فوق العاده سخت است. با اینکه پدر او یعنی شخص هیدس کاملا مخالف این تصمیم شاهزاده دنیای زیرین است و از هیچ امری برای جلوگیری از این اتفاق دریغ نخواهد کرد اما پسر او بودن مزایای خاص خودش را به مانند سلاحهایی افسانهای و قدرتمند نیز دارد و شما میتوانید از این مزایا در مسیرتان به سوی آزادی استفاده کنید.
داستان بازی برداشتی بسیار عالی و پر از پیچ و خم از افسانهها و شخصیتهای یونانی مورد علاقه همه ما است و به مانند گذشته سوپرجاینت توانسته است که شخصیتهایی فوق العاده دوست داشتنی و متنوع را به سبک خودش خلق کند. مطمئنا یکی از بهترین بخشهای بازی همین قسمت داستان و روایت منحصر به فرد سوپرجاینت در ارائه آن است که هماهنگی کامل و مستقیمی با گیم پلی و سیستم بازی دارد. استدیو بازی شاید کوچک و محدود باشد اما خلاقیت و دیدی نو از آن سرازیر است و میتوانید به راحتی آن را در همین بخش ببینید.
همانطور که بالاتر گفتم داستان بازی و روایت آن رابطه بسیار مستقیم و نزدیکی با سیستم گیم پلی بازی دارد. هیدس در هسته اصلی خود یک بازی روگ لایت است، به این معنی که مردن و شروع دوباره بخش اصلی از تجربه شما در این بازی خواهد بود اما سوپرجاینت از نظر من توانسته است که این بخش را از تکرار و کلیشه جدا کند و روح تازهای به آن بدمد. قطعا تغییرات در سبک مناسب نخواهد بود چون هنوز هم المانهای کلاسیک این سبک در آن رعایت شده، بیشتر بهتر است که از لفظ «شخصی سازی» شده در بازی هیدس برای این ژانر استفاده کنیم، شخصی سازی که کاملا توانسته است حرف خودش را برای گفتن داشته باشد.
زاگرس در طول تلاشهایش به ضرس قاطع کشته خواهد شد اما او در حال حاضر هم در انتهای دنیا وجود دارد و در نتیجه باز هم به قصر خود بازخواهد گشت که به دفعات مورد سرزنشهای پدر خود قرار خواهد گرفت. تا بدین لحظه متوجه کلیت گیم پلی بازی شدهاید و به مانند دیگر بازیهای روگ لایت شما به نقطه ابتدایی بازگشتهاید و دوباره باید از اول شروع کنید اما تفاوت از همینجا شروع میشود. زاگرس برخلاف دیگر شخصیتهای بازیهای این ژانر بعد از هر بار مردن نه تنها ضعیف نمیشود بلکه قدرتمندتر به زمین مبارزه باز میگردد و همچنین بخش عظیمی ازروایت داستان بازی و شخصیت پردازیها در این چرخه مردن و زنده شدن رخ میدهد. بخش زیادی از گیم پلی بازی و قابلیتهای آن نیز در طول این چرخه برای شما باز میشود که نمیگذارد بازی برای لحظهای حس تکرار را برای شما ایجاد کند و در واقع کلیت بازی و تلاش استدیو سوپرجاینت در طول تجربه بازی این بوده است که شما اصلا حس نکنید که یک روند را هربار قرار است تکرار کنید و هر چرخه به مانند یک بازی و تجربه جدید باشد.
همانطور که در پایین مشخصات بازی به آن اشاره کردم مدت زمان اتمام بازی از 1 ساعت تا 25 ساعت و بلکه بسیار بیشتر است! بله شما اگر بازیکنی قابل و ماهری باشید میتوانید بازی را در اولین فرار خود به اتمام برسانید و هیچ چیزی در بازی شما را در این امر متوقف نخواهد کرد هرچند این کار فوق العاده سخت و چالش برانگیز است اما شدنی است با این وجود شاید با اینکار حتی ذره کوچکی از کلیت بازی هیدس را تجربه نکنید و صرفا توانسته باشید که اندکی از مزه یک بشقاب غذای کامل و لذیذ را تجربه کنید. در نتیجه مردن در بازی هیدس اصلا و ابدا حس بدی ندارد و بلکه همانطور که هیدس مخوف به زاگرس میگوید: «مرگ و من تنها خانواده تو هستیم!».
به مانند هر بازی روگ لایت دیگر مراحل بازی و هرمقبره دنیای زیرین با هر بار مردن شما تغییر میکند اما چیزی که شاید باعث میشود این اتفاق جالبتر باشد توجیه داستانی آن است که منجر به هرچه بیشتر شدن حس ارتباط مخاطب با این اثر و داستان و شخصیتها و کلیت دنیای بازی شود. در اکثر بازیهای این ژانر صرفا این اتفاق میافتد چون که همین است! اما در هیدس هر بخش از گیم پلی و دنیا و روند کلی بازی توجیه داستانی جالب و منحصر به فرد خود را دارد. بعنوان مثال دلیل این تغییر مراحل در بازی این است که دنیای زیرین هر لحظه جابجا و تغییر میکند تا میزان اقدام به فرار و درصد موفقیت آن را به صفر برساند، همین مورد کوچک و منطقی داستان باعث میشود مخاطب کلیت بازی را درک کند و بعد از هر بار مردن به مانند بقیه بازیهای ژانر از خودش نپرسد که چرا!
بخش عمده دیگری از تجربه شما از بازی هیدس قطعا مبارزات خواهد بود، مبارزات در این بازی به ژانر دوست داشتنی هک اند اسلش چشمک میزند و سرعت عمل و واکنش در این بخش حرف اول و آخر را میزند. همانطور که گفتم زاگرس دسترسی بسیار خوبی به قویترین سلاحهای دنیای زیرزمین دارد که تنوع بسیار عالی دارند و تجربه هرکدام از آنها حس و حال مخصوص به خودش را دارد و ماحصل تجربه بنده این بوده است که هیچکدام از آنها برتری مشخصی به یکدیگر ندارند و جدا از اینکه تجربه همه آنها لذت بخش است و همین مورد برای تیم طراحی و سازنده جای تحسین دارد، این به خود فرد و مخاطب بستگی دارد که کدام استایل از مبارزه را برای بازی خود میپسندد با اینکه بازی تمام تلاشش را میکند تا شما از همه آنها استفاده کنید و دچار تکرار نشوید و همیشه با یک اسلحه پیشروی نکنید و این مورد شامل مقبرههای متفاوت با دشمنان متفاوت میشود و شرایط متفاوت میشود.
همانطور که گفتم در طول این مسیر زاگرس تنها نخواهد بود و خانواده معروف ( و نه چندان محبوب!) او به کمک او خواهند آمد که تاثیر مستقیمی بر تجربه شما خواهد داشت؛ به این صورت که زئوس یا پوزایدن یا آتنا و ... هرکدام با خصوصیات خود و با توجه به اسلحه حال حاضرتان در هر فرار کمکی به بهبود مشخصات و قابلیتهای آن میکنند تا تجربه قدرتمندتر و قویتری داشته باشید. هرچند برخورد با هرکدام از آنها کاملا شانسی است اما هر فرار جوری تنظیم شده که اگر هوشیار باشید میتوانید ترکیب خوبی از قابلیتها را برای شخص خود زاگرس و یا اسلحهاش برای هرچه روند بهتر ببندید. زاگرس چهار حرکت متفاوت دارد که البته برای بعضی اسلحههای مشخص حرکات متفاوت میشود اما به صورت کلی یک ضربه عادی، یک ضربه منحصر به فرد، یک جادو یا کست و در نهایت قابلیت جابجایی سریع (یا همان Dash) دارد که در گزینه آخر با هربار به اجرا در آوردن آن زاگرس از هر حملهای مصون خواهد بود. ترکیب بندی در این جا اهمیت خود را نشان میدهد که هر حرکت زاگرس فقط یک بهبود را در خود جای میدهد و تنها میتوانید آن را در طول مسیر خود با یک قابلیت دیگر تعویض کنید. هرچند کمکهای دیگری هستند که کلیت زاگرس و قابلیتهایش را ارتقا میدهند و محدودیتی نیز ندارند. فراموش نکنید که هرکدام از این کمکها فقط در هر فرار یا دور زاگرس باقی میمانند.
در نهایت بخواهم بگویم سیستم گیم پلی و چرخه بازی در بهترین و بی نقصترین حالت خود قرار دارد و سوپرجاینت توانسته است که بطرز عجیبی بهترین خط را بین شانس و مهارت رسم کند که تجربه هر چرخه از بازی را بی نقص و دلپذیر میکند. مبارزات در بهترین حالت خود قرار دارند و بسیار بعید است که بتوانید دو فرار مشابه داشته باشید و هر دور تجربهای جدید و جذاب است و شاید برای اولین بار مردن در بازی اصلا و ابدا حس بدی ندارد و بلکه لذت بخش و لازم برای پیشبرد بازی است. کیفیت تکرار بازی نیز سر به فلک میکشد و بلکه شاید برای دیدن پایان کامل بازی باید چندین و چند بار آن را به پایان برسانید و با توجه به جملات بالاتر بازی لذت و تجربه اتفاقهای جدید را قربانی این مورد نمیکند و بازی همیشه چیز جدیدی برای ارائه دارد.
کسانی که بازیهای قبلی سوپرجاینت را تجربه کردهاند کاملا بر این موضوع واقف هستند که صداگذاری و موسیقی یکی از قویترین و بهترین بخشهای اثر آنها است و هیدس نیز از این موضوع نه تنها مستثنا نیست و بلکه بهترین عملکرد آنها در این بخش است. دوبله شخصیتها اگر نگوییم بهترین در کنار بهترینهای این صنعت قرار میگیرد و از آنجایی که میزان زیادی از دیالوگها و اتفاقات در بازی در جریان است کیفیت بالای این بخش شما را به تحسین وا میدارد و باعث میشود از خود بپرسید که اگر استدیویی به این کوچکی و محدودیت توانسته این حجم از اطلاعات و دیالوگها را که قابل قیاس با بازیهای عظیم است با این کیفیت به اجرا در بیاورد دقیقا چه چیزی مانع این میشود که بازیهای بزرگ و مولتی میلیون دلاری نتوانند به این کیفیت برسند!
موسیقی نیز عضو بزرگی از ارائه دنیای بازی و تزریق هیجان به مبارزات و اتفاقات در حال رخ دادن آن است و به مانند قبل با کمال میل سوپرجاینت این وظیفه را قبول و بالاترین کیفیت آن را به اجرا در آورده است. موسیقی بازی با تم کاملا واضح و مشخصی از سازهای مدیترانهای به مانند خاستگاه دنیای بازی نواخته شده است که برای هر بخش از دنیای بازی تغییر مشخصی کرده و حس و حال متفاوتی را القا میکند و همچنین ضرب آهنگ بالا و مناسب آن در طول مبارزات دقیقا هیجان را به مخاطب تزریق میکند. شاید این بخش تنها چیزی بود که قبل از تجربه بازی مطمئن بودم که سوپرجاینت من را ناامید نخواهد کرد و همین اتفاق هم افتاد.
در پاراگراف اول بازی گفتم که شاید ارتقا رزولوشن و کیفیت تصویر بازی آن چنان نکته مهمی برای یک بازی ایندی به حساب نیاید اما وقتی طراحیهای فوق العاده و رنگهای بی نظیر آن را با بالاترین کیفیت تجربه کنید متوجه جادوی این بخش از بازی میشوید و هرچه بیشتر سوپرجاینت را تحسین میکنید. در مبحث گرافیک فنی حرف زیادی برای گفتن وجود ندارد جز اینکه بازی بدون کوچکترین مشکل و افت فریمی بر روی کنسول PS5 اجرا میشود و چیز دیگری هم توقع نمیرفت اما از بُعد هنری میتوان ساعتها از زیباییهای این بازی تعریف کرد و تعریف کرد! ترکیب رنگهای هر بخش از دنیای زیرین و بخصوص طراحی شخصیتها در بالاترین کیفیت ممکن قرار دارد و امکان ندارد که غرق در دنیای ساخته شده سوپرجاینت و نوع دید آنها به اسطورههای یونانی نشوید. عظمت هیدس و جذابیت زاگرس و دیگر شخصیتهای معروف آنها به وضوح در زبان طراحی سوپرجاینت مشخص است و باعث میشود حرف بیشتری جز تحسین برای آن باقی نگذارد.
«هیدس» شاید همان عنوان عرضه شده سال قبل با کمی بهبودهای تصویری برای کنسولهای خانگی باشد اما تجربه آن برای هر فرد و هر شخصی واجب است و جزو آن دسته از بازیهایی است که برای مدت زمان زیادی درباره آن بحث خواهد شد و مورد تحسین قرار خواهد گرفت، این بازی نه تنها بهترین اثر ساخته شده توسط استدیو سوپرجاینت است بلکه از بهترین بازیهای پارسال و حتی امسال نیز است.
نسخه نقد و بررسی بازی Hades توسط ناشر در اختیار بازیمگ قرار گرفته است.
نظرات