سرنوشت شخصیتهای Red Dead Redemption 2
هشدار: مطلب زیر نکات مهم داستانی را افشا میکند.
اگر بازی Red Dead Redemption 2 را به اتمام رسانده باشید، حتما شما هم مثل ما در هیاهو و هیجان فصل پایانی بازی حسابی غرق شدهاید. آنقدر خون و عرق ریختن آرتور در این فضای پرتنش ما را جذب خود کرد که متوجه سایر کرکترها نبودیم. به خصوص آنها که بی و سر و صدا از کمپ داچ خارج شدند. بازی که تمام شد، یک دفعه به خودمان آمدیم و گفتیم:« پس فلانی چه شد؟ چه بر سر او آمد؟» این پرسش برای بسیاری از کرکترهای بازی صدق میکند. کرکترهایی که کارگردان تنها با چند خط دیالوگ و یا تصاویی مبهم، پروندهشان را بست و در این میان خیلیها احتمالا متوجه این موارد ریز و جزئی نشدهاند. اما نگران نباشید. ما اینجا هستیم تا در یک مطلب جامع، نگاهی اجمالی به سرنوشت شخصیتهای اصلی و فرعی Red Dead Redemption 2 داشته باشیم. پس با بازیمگ همراه باشید.
Simon Pearson
آشپز معروف داچ که با دستپختش نه چندان خوبش، شکم همه را سیر میکرد، سرنوشت جالبی دارد. در فصل ششم بازی، آرتور از زبان داچ میشنود که پیرسون به همراه چندتن دیگر از اعضای گنگ، مخفیانه و بدون اطلاع قبلی، کمپ را ترک کردهاند. البته این تصمیم کاملا ناگهانی نبود بلکه هر انسان عاقلی با دیدن وضعیت داچ و گنگش، میتوانست حدس بزند سرنوشت چنین گروهی به کجا ختم میشود. به هر حال، پیرسون بعد از ترک کردن داچ، به دهکده Rhodes رفت و در این مکان مستقر شد. پیرسون پس از هشت سال، توانست ازدوج کند و یک مغازه خوار و بار فروشی در آنجا افتتاح کند. هرچند او با ترک کردن داچ قلبش را شکست، اما یک تصویر قدیمی از روزهای خوش گنگ را روی دیوار مغازهاش نصب کردهاست که نشان میدهد هرگز گنگ را فراموش نکرده و دوستان قدیمیاش همیشه در قلبش جا دارند.
Leopold Strauss
لئوپاد استراس؛ یک بورژوای کثیف و بیرحم که کوچکترین مروت و بخششی برای بدهکارانش قائل نمیشد. یک نزول بگیر درجه یک که اگر کمی فکر کنیم، میفهمیم تمام بدبختی آرتور زیر سر او بودهاست. شاید اگر استراس نبود، آرتور هیچوقت مجبور نمیشد که به سراغ آن کشاورز مریض و بیمار برود و کتکش بزند. اگر این کتککاری با کشاورز ساده نبود، آرتور هیچوقت از او سل نمیگرفت و نه تنها خودش بلکه خانوادهی کشاورز را هم بدبخت نمیکرد. اما بهتر است فعلا از سر تقصیرات استارس بگذریم و سرنوشتش را بررسی کنیم. او پس از آنکه توسط آرتور از کمپ اخراج میشود، مدتی بعد توسط پینکرتونها دستگیر و تحت بازجویی قرار میگیرد. استراس با وجود تمام اعمال شقاوتمندانه و ظالمانهاش، از خود شجاعت نشان داد و هیچگاه حاضر به اعتراف و همکاری با پینکرتونها نشد. پلیسهای شرور هم او را آنقدر کتک میزنند و شکنجه میکنند تا اینکه استراس جانش را از دست میدهد. این چیزی بود که چارلز به جان مارستون گفت و اگر حقیقت داشتهباشد، شاید در قضاوت استراس بتوان گفت که اون آنقدرها هم بد نبوده و حداقل کمی وفاداری و شجاعت در وجودش داشتهاست!
Mary-Beth Gaskill
مری بث از آن شخصیتهای آرام و متین گنگ بود که نقش چندانی در وقایع اصلی بازی نداشت و آرتور گاها میتوانست با او درد و دل کند و بیشترین حضور و تاثیرش هم در همین گفتوگوهایش با آرتور بود. البته شاید بتوان گفت که او یک علاقه قلبی هم به آرتور داشت که هیچگاه آن را بیان نکرد. به هر حال مری در فصل پایانی بازی، زمانی که گنگ در حال فروپاشی بود، کمپ را به همراه پیرسون ترک کرد. سالها بعد جان مارستون در شهر ولنتاین با او روبرو میشود. جان با او کمی صحبت میکند و متوجه میشود که مری حالا یک نویسنده شده و رمانهای عاشقانه مینویسد. بعد از گفتوگویی کوتاه، او سوار قطار میشود و به مقصدی نامعلوم میرود.
Karen Jones
کرن یک زن زیبا، شجاع و سرکش بود و شاید اگر سیدی ادلری وجود نداشت، کرن جایش را پر میکرد وبه همراه مردان گروه به بزن و بهادر میپرداخت. هیچ شکی وجود ندراد که او عاشق شان بودهاست و ما میتوانستیم این موضوع را از طریق صبحتهای شان و کرن دریابیم. همین عشق، بعد از مرگ شان، شعلهور شد و کرن را به ورطهی افسردگی و بحران روحی-روانی کشاند. بحرانی که روز به روز وضعیت بدتری پیدا میکرد و کرن را به یک دائمالخمر تبدیل کردهبود. متاسفانه در فصل آخر بازی، جزئیات و داستان کرن مبهم میماند و سازندگان چندان اشارهای به او نمیکنند تا اینکه بالاخره در یک نامه به اسمش اشاره میشود. تیلی در نامهای به جان مارستون، به او میگوید که کرن آنقدر الکل نوشید تا اینکه خودش را به کشتن داد. یک خودکشی نه چندان دردناک در دورانی تاریک از زندگی!
Tilly Jackson
تیلی جکسون از اعضای خوب و باوفای گنگ بود. او پس از آنکه جک را از دست پینکرتونها نجات میدهد، به همراه ابیگل و سیدی ادلر، کمپ را ترک و از دست پلیسها فرار میکند. صحنه خداحافظی او با آرتور مورگان، یکی از تاثیرگذارترین و زیباترین سکانسهای بازی بود و همین موجب شد تا مشتاق شویم که سرنوشت تیلی چه میشود. ما میبینیم که آرتور به او مقداری پول میدهد و احتمالا تیلی به سمت شهر سن دنیس میرود و با این پول یک زندگی جدید برای خودش تشکیل میدهد. کمی بعد، جان مارستون تیلی را در شهر سن دنیس میبیند و از حال و احوالش خبر میگیرد. اینجاست که متوجه میشویم تیلی با یک وکیل مرفه ازدواج کرده و یک بچه هم به دنیا آوردهاست!
Orville Swanson
کشیش فرتوت و دائم الخمر ماجرا، بالاخره به خودش میآید و الکل را کنار میگذارد. پس از آنکه اعضای گنگ از گوارما برمیگردند، آرتور کشیش را هوشیار و سرزنده میبیند و دیگر خبری از آن مستیهای همیشگی و خماریاش نیست. خوشبختانه این روند و روحیه مثبت حتی بعد از فروپاشی گنگ، همراه سوانسون باقی میماند. او پس از فرار از کمپ، به نیویورک میرود و در آنجا به یک موعظهگر تبدیل میشود. بعدها جان مارستون در روزنامهی رسمی بلکواتر، میتواند خبری مربوط به سوانسون را بخواند که در آن گفته شده که سوانسون به مقام ارشد جنبش کلیساهایکنگرهای رسیدهاست.
Charles Smith
چارلز؛ سرخپوست آرام، مطمئن و خونسرد گنگ مدتی در کنار جان و خانوادهاش زندگی میکند و پس از مراسم ازدواج جان و ابیگل، آنها را ترک میکند. مقصد چارلز دقیقا مشخص نشده که چه بودهاست ولی او به جان مارستون گفتهبود که میخواهد به کانادا برود و در آنجا یک زندگی جدید تشکیل دهد؛ زندگیای که شامل زن و بچه هم میشود. احتمالا چارلز با دیدن زندگی جان مارستون، دچار تحول فکری شدهبود و این تصمیم عجیب را گرفتهبود. به هر حال از آنجا که او مقداری از پول بلک واتر را هم صاحب شدهبود و بضاعت مالی کافی هم برای دنبال کردن یک رویای جدید داشت، این محتملترین و منطقیترین توضیح برای سرنوشت چارلز است.
Sadie Adler
سیدی ادلر، زن شرور و خونخواه گنگ که تمام فکر و ذکرش انتقامگیری از کسانی بود که زندگیش را نابود کردند، بعد از گرفتن انتقامش، همچنان به دنبال آشوب و ماجراجویی میرود. سیدی بعد از آنکه مدتی پیش جان و همسرش زندگی کرد تا زخمهایش التیام پیدا کند، آنها را ترک میکند و به مقصدی نامعلوم میرود. او قبلا به جان مارستون گفتهبود که میخواهد به کشورهای آمریکای لاتین برود و در انقلاب و شوروشها به آنان کمک کند. همینطور احتمال دادهبود که شاید هم به یک معدن برود و به عنوان محافظ مشغول به کار شود. به هرحال از آنجا که سیدی قبلا یکبار با معشوقهاش ازدواج کرده و زندگیای عاشقانه داشتهاست، احتمالش کم است که دوباره به سمت ازدواج برود و جای خالی شوهرش را دوباره پر کند. با این حساب ممکنترین احتمال، سفر به آمریکای جنوبی است اما اینکه سیدی در آنجا به چه کاری مشغول میشود و چه ماجراهایی پشت سر میگذارد، یک داستان مجزاست و احتمالا در بستههای الحاقی آینده Red Dead Redemption 2، شاهد حضور دوباره سیدی ادلر خواهیم بود. این امر اصلا بعید نیست، بالاخره راکستار هم پس از چندین نسل متوالی از قهرمانان مرد، باید به سراغ یک قهرمان زن برود و چه کسی مناسبتر از سیدی ادلر و چه جایی مناسبتر از آمریکای جنوبی؟
در ادامه به سرنوشت چند تن از شخصیتهای فرعی Red Dead Redemption 2 میپردازیم که عضو گنگ ون در لیند نبودند اما تاثیر مهمی بر داستان بازی گذاشتند.
Edith Downes
ادیث داونز را شاید در ابتدا به یاد نیاورید دقیقا که بود، ولی مطمئنا آن کشاورز فقیر را یادتان است که آرتور به خاطر مشتی دلار، او را تا سر حد مرگ کتک زد. کتککاری و دعوایی که به قیمت جان توماس داونز تمام شد اما نفرینش همراه آرتور باقی ماند و آرتور هم از او سل گرفت تا آنکه بعدها در اثر سل درگذشت. اما آرتور قبل از آنکه بمیرد، فرصت این را داشت تا از خانواده داونز طلب آمرزش کند. او خانم داونز را چندین بار سرگردان در کوچه و خیابان میبیند و متوجه میشود که وی به خاطر فقر و نداری، به تن فروشی رو آوردهاست. آرتور از این واقعه بسیار برآشفته و غمگین میشود و پس از حل مشکلات خانم داونز و پسرش، به آنها مقداری پول میدهد تا به یک مکان جدید بروند و زندگی جدیدی را بسازند. پس از مرگ آرتور همینطور هم میشود و ما خانم داونز و پسرش را طی سکانسهای پایانی بازی میبینیم که در حال سوار شدن به یک کشتی لوکس هستند و سر و وضع شیکی هم دارند که نشاندهنده وضعیت خوب اقتصادیشان است. بعدها جان مارستون در روزنامه میخواند که خانواده داونز یک باشگاه گلف و چندین شرکت تجاری در غرب افتتاح کردهاند و حسابی پول به جیب میزنند!
Rains Fall
سرخپوست پیر و مهربان و خردمند داستان، پس از مرگ پسرش، بسیار آشفته و افسرده شد. جان مارستون در منطقه انسبرگ بار دیگر با او برخورد میکند. رینزفال طی گفت و گویی به جان میگوید که او و قبیلهاش قصد سفر به کانادا را از طریق قطار داشتند. هرچند قبلیه رینزفال سوار قطار میشوند و به طرف کانادا میروند، اما خودش سوار قطار نمیشود و برمیگردد چون غم پسرش را به همراه داشت و نمیتوانست محل زندگی سابقش را ترک کند. او میخواست جایی باشد که روح پسرش جریان داشت. با این حساب چارلز هم حتما با قبیلهی واپیتی در کانادا برخورد خواهد داشت. آشنایی دوباره چارلز و سرخپوستها میتواند یک پتانسیل بالقوه برای یک بسته الحاقی جدید و یا حتی یک بازی جدید با محیط کانادا باشد!
پینوشت: در این مطلب سرنوشت تعدادی از شخصیتها مثل بیل، خاویر و یا آنکل ذکر نشدهاست. علت این امر آن است که کرکترهای فوق همگی در نسخهی اول Red Dead Redemption حضور دارند. همچنین شخصیتهایی مثل Mary Linton و Josiah Trelawny را به دلیل نبود اطلاعات کافی، در لیست فوق نیاوردیم.
نظرات