فیلمی در مورد فیلمنامهنویسی از دوران طلایی سیستم استودیومحور هالیوود توسط کارگردانی مثل David Fincher که بارها به ساخت آثاری «بیش از حد کارگردانی شده» متهم شده، پروژهای جذاب و غیرمنتظره بود. سوژۀ اصلی فیلم تلاش Herman J. Mankiewicz (با بازی Gary Oldman) برای نوشتن فیلمنامۀ یکی از مهمترین و اثرگذارترین آثار تاریخ سینما یعنی Citizen Kane است که با حوادث دوران رکود اقتصادی آمریکا همراه میشود و ایدههایی را مطرح میکند که مخاطب امروزی کماکان با آنها درگیر است.
چیزی که هالیوود اصرار دارد به عنوان دوران طلایی از آن یاد کند، برای جمع کثیری از هنرمندان و عوامل پشت صحنۀ دوران بسیار سیاهی بود و قراردادهای یکطرفه، باجگیری و مواردی از این دست به طور کامل قدرت را در اختیار مدیران چند استودیوی بزرگ قرار داده بود که با در اختیار داشتن سالنهای سینما، این صنعت را به طور کامل قبضه کرده بودند. فینچر از نشان دادن این بُعد از دنیای پر زرق و برق هالیوود هیچ ابایی ندارد و هر چند خط اصلی داستان در سال 1940 آغاز میشود اما به لطف تعدادی فلشبک، نقاط عطف ماجرایی 10 ساله را روایت میکند که منتهی به نوشته شدن «همشهری کین» میشود.
سبک روایی انتخاب شده برای Mank کاملاً تداعیکنندۀ روایت همشهری کین است اما اینجا خبری از راویان چندگانه و بعضاً غیرقابل اعتماد نیست ولی بازگشت به گذشته و دنیای ذهنی شخصیتی که به نظر باهوشتر از تمام اطرافیانش است و افت و خیزهای خاص داستان، قرابت خاصی با همشری کین دارد. همشهری کین داستان غولی رسانهای به نام «چارلز فاستر کین» را روایت میکرد که حتی در زمان خودش هم بر هیچ کس پوشیده نبود که نقش اصلی این داستان کسی جز «ویلیام رندالف هرست» نیست.
Mank ماجرای ظهور و سقوط هرمان منکویتس در دنیای ویلیام هرست را به گونهای به تصویر میکشد که نه هرست آدمِ بد داستان از آب درمیآید و نه مثل مقالهای که منبع الهام داستان Mank بوده، وِلز یک فرد سوءاستفادهگر، دشمن واقعی در داستان زندگی منکویتس کسی نیست جز خودِ او! در طول تاریخ تعداد زیادی از هنرمندان بزرگ با برخی از رفتارهای مخرب باعث شدهاند تا به آن قلههایی که تواناییش را داشتند نرسند اما هرمان منکویتس ظاهراً تمامی این رفتارهای تخریبگرانه را یک جا در خود جمع کرده است. نویسندهای که در سالهای آغازین سینمای ناطق کمک کرد تا زبان سینما به شکلی باورپذیرتر شکل بگیرد و پُلی شد که بسیاری از دوستان نویسندهاش هم از نیویورک به هالیوود مهاجرت کنند و تأثیر به سزایی در سینما داشته باشند، متأسفانه در کنترل تکانههای شخصی به حدی ضعیف بود که اجازه داد مِیگُساری و قمار مسیر زندگیاش را به طور کامل از خط خارج کنند.
در دنیای واقعی علت این کاستیهای منکویتس، رابطۀ نامناسب با پدرش بود اما در دنیایی که فینچر برای مخاطب ترسیم میکند، بحث عذاب وجدان به شکلی واضح و مشخص به رفتارهای منکویتس شکل میدهد اما نه عذاب وجدانی عادی که ناشی از انجام عملی اشتباه و نابخشودنی است، بلکه عذاب وجدان ناشی از احساسِ کوتاهی در انجام وظیفه شخصی در قبال جامعه. مسیر سقوط منکویتس با روایتی حاشیهای از تلاش نویسنده و مصلح اجتماعی سالهای دور یعنی Upton Sinclair (که به شکلی هوشمندانه Bill Nye برای ایفای این نقش انتخاب شده) برای رسیدن به فرمانداری کالیفرنیا همراه میشود و در این پاورقی، فینچر تصویر خیالی هالیوود به عنوان مدافع همیشگی جریانهای پیشرو را هم در نگاه مخاطب میشکند. در آن دوران استودیوهای بزرگ (در این فیلم به طور خاص MGM) با ساخت فیلمهای تبلیغاتی کاملاً ساختگی تمام تلاش خود را به کار بستند تا گزینهای که افکاری مبتنی بر منفعت عام دارد به قدرت نرسد و ثروتمندان کماکان شرایط عالی خود برای سوء استفاده از نیروی کار را از دست ندهند. دقیقاً همان چیزی در دنیای امروز به لطف اخبار جعلی و شبکههای اجتماعی بر سر اکثریت افراد جوامع بشری آمده است. فینچر پیام خود را به سادگی منتقل میکند و همه چیز وابسته به هوشمندی مخاطب است که چه برداشتی از تصاویر پیشِ چشم خود داشته باشد.
بخش جذاب دیگر Mank، نوعی استفادۀ ایزدگونه از وجود اورسون وِلز (با بازی Tom Burke) در داستان است. در اکثر قریب به اتفاق سکانسهایی که ولز در داستان حضور دارد با تصویری محو از او و صحبت کردن از پشت تلفن رو به رو هستیم که ناگهان وارد داستان میشود و با یک اشارۀ کوچک مجدداً هرمان را به مسیر خود برای به پایان رساندن فیلمنامه هدایت میکند. وِلز از بیرون از سیستم دیکتاتورگونۀ هالیوود وارد بازی فیلمسازی شد و با بهرهگیری از یکی از بهترین قراردادهای ممکن، زمین بازی فیلمسازی را برای همیشه عوض کرد و همین طغیانگری باعث شد تا پایان عمر خود مجازات شده و برای ساخت تمام فیلمهایش با مشکلات عدیدهای رو به رو شود. فینچر به شکلی هوشمندانه از نمایش دادن بیش از اندازۀ ولز پرهیز میکند چون یک ثانیه حضور اضافۀ چنین شخصیتی میتوانست تمام توجهها را از منکویتس منحرف کرده و یا اینکه ولز را تبدیل به آدم بد داستانی کند که واقعاً آدم بد آن نبود.
بخش مهمی از این برش 10 سالۀ زندگی منکویتس، بازیگری به نام ماریون دیویس (با بازی Amanda Seyfried) است که به لطف معشوقۀ هرست بودن، تبدیل به یکی از بازیگران کمدی مهم دهههای 20 و 30 هالیوود شد، هر چند کنترل هرست روی انتخابهای هنری او باعث شد تا آن طور که باید و شاید نتواند تمام استعداد خود را بروز دهد. هرمان در این دنیای ظاهراً جذاب اما دارای باطنی رقتانگیز، ماریون را به عنوان فردی که میتواند همراه او شرایطی که در آن قرار دارند را بیپروا به سخره بگیرد، پیدا میکند و سکانسهایی که بین این دو شخصیت رد و بدل میشود، از درخشانترین لحظات فیلمی است که تقریباً حتی یک ثانیه اضافه کاری هم در آن دیده نمیشود.
از نظر فنی حداقل روی کاغذ به نظر میرسد که باید با یکی از سادهترین کارهای کارگردانی طرف باشیم که زمانی بدون هیچ دلیلی دوربین خود را از میان دستۀ قوری عبور میداد یا وارد سیستم موتور یخچال خانگی میشد اما همین فیلم سیاه و سفید با حداقلهایی از حرکت دوربین، پر از توجه به جزئیات و استفاده از جلوههای بصری کامپیوتری است که واضحترین آنها، افکت تغییر حلقههای فیلم (معروف به «اثر سوختگی سیگار» که در گوشۀ بالایی سمت راست تصویر دیده میشود) که با افکت صوتی ناشی از این رویداد مانند فیلمهای قدیمی همراه میشود. افکتهای صوتی هم در القای حس اینکه در حال تماشای فیلمی ساخته شده در همان دوران همشهری کین هستیم بسیار موفق عمل کرده است و مثل آثار امروزی با فیلمی سراسر سر و صدا و شلوغی طرف نیستیم. موسیقی متنی که باز هم مثل دیگر آثار فینچر از The Social Network به این سو، توسط Trent Reznor و Atticus Ross ساخته شده، با پرهیز از درونمایۀ برجستۀ معمول کارهای این دو، کاملاً در خدمت بُعد عاطفی فیلم بوده است.
نهایتاً باید گفت که لذت بردن از Mank، نیازمند برخی اطلاعات کلی پیش از دیدن آن (مثل حداقل دیدن فیلم همشهری کین( و علاقه به آثار کلاسیک است. اگر از این دست مخاطبان باشید، بعد از دیدن Mank دهها ساختهای که شخصیتهای اصلی و فرعی این فیلم در آنها نقش داشتهاند دوباره در ذهنتان سوسو میزنند و آمادۀ مشاهدۀ مجدد آنها خواهید شد. Mank یکی از آن ساختههای کم عیب و نقص برای عشاق سینماست که در دنیای سریع امروز، از ظاهر آن تا جنس بازی بازیگرانش، حس و حال دوران ابتداییِ سینمای ناطق را به شکلی لذتبخش در ذهن تداعی میکند.
نظرات