Bloodroots ویژگی دارد که مبارزاتش را از هر عنوانی که تا به حال تجربه کردهاید متمایز میسازد: آن هم اینکه هر چیزی را که در مراحل بازی به چشم میخورد، میتوان به عنوان یک اسلحه استفاده کرد؛ از یک پرتغال گرفته تا یک چوب ماهیگیری! باورش سخت است، اما هنگامی که در حال فرار کردن از سه سرباز تبر به دست هستید که با یک ضربه از تبرشان به فنا میروید، یک عدل کاه میتواند جان شما را نجات دهد(جلوتر توضیح میدهم چگونه)! البته همه چیز به سادگی برداشتن یک شئ از روی زمین و فرو کردن آن در دل دشمنان نیست؛ همانند بسیاری از عناوین مستقل چالش برانگیز، بلادروتس نیازمند مهارت و سرعت شماست و به خاطر کوچکترین اشتباه مجازاتتان میکند. همین مشخصه آن را به تجربهای جذاب، دوست داشتنی و هرزگاهی خسته کننده تبدیل میکند.
اگرچه داستان بلادروتس جذابیت گیم پلی آن را ندارد، اما میتواند تا حدی توجه شما را جلب کند. شما در نقش مردی به نام "آقای گرگ" هستید که ظاهرا فقط میتواند جمله "Where’s mister Black Wolf" را به زبان بیاورد. آقای گرگ سیاه در واقع کسی است که در لحظات ابتدایی بازی سعی میکند قهرمان ما را به قتل برساند(اما موفق نمیشود) و به خاطر همین، آقای گرگ تصمیم دارد او و تمامی دار و دستهاش(که زمانی همکاران آقای گرگ بودهاند) را پیدا کرده و انتقام خود را از آنها بگیرد. در کمال تعجب، برخی توییستها یا کارکترها در داستان بازی میتوانند شما را به فکر فرو برده یا حتی کاری کنند که برای مدت کوتاهی بیشتر از گیم پلی به داستان بازی اهمیت بدهید؛ علاوه بر آن، در عنوانی مانند بلادروتس که گیم پلی سریع آن اجازه نفس کشیدن هم به شما نمیدهد، خواندن متنهای زیادی که پشت سر هم روی صفحه ظاهر میشوند(بله بازی روایت متنی دارد و کارکترها دوبلور ندارند) میتواند استراحت خوبی بین مراحل بازی باشد و از تکراری شدن مبارزات جلوگیری کند. به طور کلی، روایت داستانی بازی، مسخره و همچنین سرگرم کننده است؛ مسخره به این معنی که دیالوگهای کارکترها کمی لوس به نظر میرسند و سرگرم کننده به این معنی که برخی اتفاقات داستان، مخاطب را غافلگیر کرده و اجازه نمیدهد که داستان را به کل فراموش کند.
اما چیزی که از همه بیشتر در بلادروتس میدرخشد، سیستم مبارزات آن است و اینکه چگونه یک ایده ساده این سیستم را منحصر به فرد میکند. همانطور که گفته شد، هر چیزی که در مراحل بازی به چشم میخورد میتوان به عنوان یک اسلحه استفاده کرد. هر شئ، Durability یا میزان پایداری خاص خود را دارد؛ برای مثال، یک تبر سه ضربه را میتواند تحمل کند اما چوب ماهی گیری بعد از یک بار استفاده از بین میرود. البته کارایی هر کدام از این اشیاء هم اهمیت زیادی دارد؛ ضربات تبر رینج کمی دارند و همین ممکن است دردسرساز شود، از طرفی دیگر، اگر ماهر باشید میتوانید با یک ضربه چوب ماهیگیری چهار یا پنج دشمن را از سر راه بردارید. امکان استفاده از مشتهای کارکتر اصلی هم وجود دارد اما بدون اسلحه زیاد دوام نمیآورید، چرا که برخی از دشمنان به صورت دست جمعی به شما حمله ور میشوند و در صورت خوردن یک ضربه، بازی شما را از آخرین چک پوینت اسپاون میکند. از این رو، سرعت مبارزات بسیار زیاد بوده و اگر مدام در حال حرکت نباشید احتمال پیروز شدنتان خیلی کم است. مطمئن باشید که در طول بازی دفعات زیادی خواهید مرد؛ به خصوص در نیمه دوم آن که با دشمنان سرسختتری مواجه میشوید. این دشمنان سرسخت در کنار اسلحههای جدیدی که به مرور زمان به شما معرفی میشوند و همچنین قسمتهای کوچک پلتفرمینگ، چالشهای بیشتری را به وجود آورده و اجازه نمیدهند در طول 5 ساعت بازی از مبارزات آن خسته شوید.
https://ns2.bazimag.com/index.php?id=12291&option=com_k2&view=item#sigFreeId695c56d2fc
فاکتور دیگری که جذابیت مبارزات را افزایش میدهد، لول دیزاین عالی و تعاملی است که شما با محیط هر مرحله دارید. برای مثال، استفاده از یک نردبان برای دستیابی به نقطهای از مرحله که با یک پرش عادی قابل دسترسی نیست یا قطع کردن یک درخت برای باز کردن یک مسیر جدید یا آتش زدن یک عدل کاه و استفاده از آن برای آتش زدن محیط اطراف(که کار مورد علاقه من است). به خاطر همین لول دیزاین خوب و تنوع اسلحهها و کارایی آنها، مبارزات تا حد زیادی داینامیک هستند و ارزش تکرار بازی را افزایش میدهند. اما تکرار میکنم، هیچ چیز در بلادروتس آسان نیست؛ تجربه بلادروتس چیزی مانند کاری است که شرلوک هلمز انجام میدهد، یعنی پیش بینی حرکات بعدی. آیا این تبر را بردارم؟ آیا این نردبان هر سه آنها را ناکار میکند؟ میتوانم از این درخت به نفع خودم استفاده کنم؟ باید در هر ثانیه یک تصمیم اتخاذ کنید و اگر کوچکترین اشتباهی از شما سر بزند همه زحماتتان به باد میرود. بنابراین شکست میخورید! دوباره شکست میخورید و باز هم شکست میخورید؛ آنقدر که با Layout مرحله آشنا شده، یک نقشه تمیز به دست آورده و بالاخره پیروز میدان میشوید. با توجه به این نکات، میتوان پی برد که مبارزات بازی بسیار چالش برانگیز و جذاب هستند. همه این مشخصهها بعلاوه طراحی هنری عالی که غرب وحشی را به زیبایی به تصویر کشیده و همچنین موسیقی متنی که به خوبی با تم بازی همخوانی دارد، یک تجربه بسیار دلچسب و لذت بخش را به وجود میآورند.
اما جای تاسف دارد که در بازی که به اندازه کافی دشوار است، دوربین ایزومتریک آن هم کار را دشوارتر میکند. گاهی اوقات واقعا نمیتوان تشخیص داد که در صورت پریدن، کارکتر کجا فرود خواهد آمد یا بدتر از آن، اکثر اشیاء یا پروجکتایلهای دشمنان به دلیل هم رنگ بودن با پس زمینه مراحل، به خوبی دیده نمیشوند. علاوه بر اینها، به خاطر سرعت بالای بازی برخی اوقات کنترل آن اصلا ریسپانسیو نیست و ممکن است دستورات شما به درستی اجرا نشوند. این کنترل بد را در کنار زاویه نه چندان مناسب دوربین قرار دهید تا متوجه شوید که چرا ممکن است بلادروتس بعضی وقتها اعصاب شما را بهم بریزد. البته این مشکلات همیشه احساس نمیشوند و همانطور که گفته شد فقط بعضی وقتها برای شما مزاحمت ایجاد میکنند.
بلادروتس یک اثر بی نقص نیست؛ ممکن است به خاطر مشکلاتی که در کنترل و زاویه ثابت دوربین وجود دارد گاهی حتی به یک تجربه خسته کننده تبدیل شود. اما مبارزات سریع و جذاب و Presentation منحصر به فرد بازی، آن را به یک تجربه واجب برای دوستداران عناوین مستقل چالش بر انگیز و اکشن تبدیل میکنند.
«بازی Bloodroots توسط ناشر برای نقد و بررسی در اختیار بازیمگ گذاشته شده است»
نظرات (1)